سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پنهان کننده دانش، به درستی دانشش بی اعتماد است . [امام علی علیه السلام]
 
جمعه 88 فروردین 7 , ساعت 9:40 صبح

 

اطلسی‌های باغچه‌ی کوچک ما، از وقتی خبر آمدنت را از نسیم گرفتند، در پوستشان نمی‌گنجیدند.

پروانه‌های عاشق بر فراز باغچه رنگین‌کمانی هزاررنگ ساخته بودند و آفتابگردان‌های مهربان از کلون پشتِ در، چشم برنمی‌داشتند.

از وقتی شنیدم که می‌آیی، دلم را چراغانی کردم و حیاط بودنم را – از پس پنج سال – آب و جارو زدم.

 مادر، قناری‌های غمگین را از بام نگاهش پرواز داد و پدر، کاکلی‌های شاد را بر سرشانه‌های ما نشاند.


وقتی که آمدی، جز تابوتی خالی و پلاکی مهتابی و استخوان‌هایی طلایی، چیزی ندیدیم. پلاکی که کتیبه‌ی عشق یک بسیجی بود.

دلمان را خوش کردیم به خاطره‌ی با تو بودن‌های گذشته و عطر خوش حضورت را در جای‌جای خانه پاشیدیم.
و حالا هر وقت که به دیدنت می‌آییم، دلتنگی‌هایمان را با بوی حلوا و زنگ پرچم میء‌آمیزیم و بر مزارت، آبی می‌شویم.

تقدیم به شهید عزیز مسلم رضایی

                                   بهترین بهار پایان انتظار است

 

 

 

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ